✡ صهیونیسم یهودیت نیست
صهیونیسم یهودیت نیست
نویسنده: عارف ایراندوست
یهودیت، صهیونیسم و انواع آنها ✅تفاوت میان یهودیت و صهیونیسم تفاوتی اساسی و تعیینکننده است. این دو مفهوم را نباید به اشتباه یکسان پنداشت، زیرا اولی یک دین و هویت فرهنگی باستانی است و دیگری یک جنبش سیاسی مدرن.یهودیت یکی از قدیمیترین ادیان یکتاپرستی در جهان است که بیش از ۳۵۰۰ سال قدمت دارد. یهودیت شامل باورهای دینی، قوانین (هلاخا)، فرهنگ، تاریخ و هویت جمعی یهودیان در سراسر جهان میشود. مبانی این دین شامل ایمان به خدای واحد (یهوه)، پیروی از تورات و متون مقدس مانند تلمود و میشنا، تأکید بر اخلاق و عدالت اجتماعی و زندگی بر اساس احکام شرعی است. یهودیان به شاخههای مختلفی از جمله ارتدوکس، محافظهکار، اصلاحطلب و سکولار تقسیم میشوند که هرکدام برداشت متفاوتی از دیانت دارند و این ربطی به جنبش صهیونیسم ندارد. یک یهودی ساکن نیویورک که هرگز به اسرائیل سفر نکرده باشد نماز میخواند، شبات را رعایت میکند و هویت خود را صرفاً از طریق دین و فرهنگ یهودی تعریف میکند. سازمانهای یهودی جهانی مانند اتحادیه جهانی یهودیت اصلاحگرا نیز وجود دارند که فعالیتشان تنها متمرکز بر امور دینی و اجتماعی است و با سیاست اسرائیل کاری ندارند.اما صهیونیسم جنبشی سیاسی است که در اواخر قرن ۱۹ میلادی و پیش از هولوکاست شکل گرفت. هدف اولیه آن ایجاد یک دولت-ملت برای یهودیان در سرزمین تاریخی فلسطین به عنوان پاسخی به موج ضدیهودی در اروپا بود. این جنبش یک جریان عمدتاً سکولار و مبتنی بر ناسیونالیسم اروپایی قرن ۱۹ است و مبانی آن شامل حق تعیینسرنوشت یهودیان به عنوان یک ملت (نه یک دین)، تمرکز بر بازگشت به صهیون (نام قدیم اورشلیم) و تشکیل دولت یهودی است. تنوع درونی صهیونیسم شامل دیدگاههایی چون صهیونیسم سیاسی با تأکید بر توافق با قدرتهای جهانی برای ایجاد دولت، صهیونیسم کارگری با تأکید بر مهاجرت تودهای و ساخت جامعه سوسیالیستی، صهیونیسم مذهبی با اعتقاد به بازگشت به سرزمین موعود به عنوان اراده الهی که امروزه در حزب صهیونیست مذهبی اسرائیل دیده میشود و البته دیدگاه پساصهیونیسم با منتقدین اسرائیلی است که ایده دولت یهودی را به چالش میکشند. تشکیل سازمان جهانی صهیونیسم در کنگره بال (۱۸۹۷) توسط تئودور هرتسل که هدفش ایجاد دولتی یهودی بود صورت گرفت. سازمانهایی چون صندوق ملی یهود (تاسیس ۱۹۰۱) و هیأت نمایندگی یهودیان فلسطین (تاسیس ۱۹۱۸) نیز از جمله نخستین نهادهایی بودند که در تحقق اهداف صهیونیسم نقشی کلیدی ایفا کردند. جنبش صهیونیسم مهاجرتهای سازمانیافته بسیاری همچون موج اولیهٔ مهاجرت (عَلیا) روسیه در ۱۸۸۲ را ترتیب داد که سازمان جهانی صهیونیسم در تدوین ایدئولوژیها و دیپلماسی بینالمللی آنها نقش محوری داشت.جنبش صهیونیسم نام خود را از کوهی در اورشلیم گرفت که برای قرنها نماد سرزمین مقدس و آرمان بازگشت یهودیان به خاک اجدادی بود. صهیون درواقع نام تپهای در جنوب شرقی اورشلیم باستان بود که دژ شهر یبوس بر روی آن قرار داشت. نام این دژ پس از فتح توسط حضرت داوود به شهر داوود تغییر یافت. بعدها به تدریج معنای صهیون گستردهتر شد و نه تنها آن تپه، بلکه تمام شهر اورشلیم، سرزمین مقدس (ارض موعود) و در نهایت کل امت یهود در تبعید را شامل شد. اگرچه ایدهٔ بازگشت به صهیون به عنوان یک آرمان مذهبی و تاریخی ریشه در دوران باستان دارد اما برای قرنها این آرمان جنبهای معنوی و فرجامشناختی داشت و تنها به بازگشت منجی (مسیحا) وابسته بود، نه اقدام انسانی.جدول زیر تفاوتهای کلیدی را با ذکر مثال نشان میدهد:
| ویژگی | یهودیت | صهیونیسم |
|---|---|---|
| ماهیت | دین و فرهنگ | جنبش سیاسی |
| قدمت | بیش از ۳۵۰۰ | حدود ۱۵۰ سال |
| پیروان | همه یهودیان جهان (۱۴.۸ میلیون نفر) | یهودیان و غیریهودیان حامی اسرائیل |
| ارتباط با اسرائیل | غیرضروری (یهودیان دیاسپورا) | ایجاد و حمایت از دولت اسرائیل |
| مثال نقض | یهودیان ضدصهیونیست: گروه نترِی کارتا (یهودیان ارتدوکس مخالف اسرائیل) | غیریهودیان صهیونیست: مسیحیان صهیونیست (حمایت از اسرائیل به دلایل مذهبی) |
چرا صهیونیسم را با یهودیت اشتباه میگیرند؟ اولین دلیل آن سیاست اسرائیل است که خود را دولت یهود مینامد و در حالیکه یک دولت سکولار است از نمادهای دینی استفاده میکند. دلیل دوم که ناشی از همین سیاست است تبلیغات برخی مخالفان اسرائیل است که گاه یهودیت را با صهیونیسم یکسان نشان داده و اقدامات اسرائیل را به کل یهودیان نسبت میدهند؛ مثلاً با استفاده از شعار «یهودیت=صهیونیسم». سوم یهودیان منتقد صهیونیسم همچون جنبش یهودیت اومانیستی که تشکیل دولت یهودی را مغایر با اخلاق جهانی میداند، و جنبش یهودیان برای عدالت در فلسطین که مخالف اشغال سرزمینهای فلسطینی است. نمونه آن آلبرت انیشتین است که در ۱۹۴۸ نوشت: «ترس از تبدیل شدن به یک ملت متعصب دارم… دولت اسرائیل نباید مرزها را با شمشیر تعیین کند».اما چرا درک این تمایز حیاتی است؟ یهودیت یک هویت جهانی است، در حالیکه صهیونیسم پروژهای سیاسی است که تنها بخشی از یهودیان و غیریهودیان از آن حمایت میکنند. انتقاد از سیاستهای اسرائیل با یهودستیزی متفاوت است و این تمایز، مانع از تبدیل انتقاد مشروع به تبعیض علیه یهودیان میشود. طیف گسترده دیدگاهها در این زمینه به گونهای است که یک یهودی میتواند صهیونیست باشد (مثلاً مهاجرت به اسرائیل)، یک یهودی میتواند ضدصهیونیست باشد (مخالفت دینی/اخلاقی با دولت یهودی)، یک غیریهودی میتواند صهیونیست باشد، مانند سیاستمداران آمریکایی حامی اسرائیل. در واقع هر فرد یا گروه که وجود دولت یهودی در سرزمین فلسطین را یک ضرورت بداند یا در این راستا اقدامی انجام دهد صرفنظر از دین و مذهبش صهیونیست مینامند. این تفکیک نه تنها برای درستنمایی تاریخی بلکه برای مقابله با یهودستیزی و دفاع از حقوق فلسطینیان نیز ضروری است.
صهیونیسم از نگاه غرب و شرق ✅تعریف صهیونیسم و تفاوت آن با یهودیت در جوامع غربی و شرقی تفاوتهای بنیادینی دارد که ریشه آنرا میتوان در عوامل تاریخی، سیاسی و ایدئولوژیک یافت. در تعریف پایه یهودیت یک دین کهن یکتاپرستی با بیش از ۳۵۰۰ سال قدمت است که مبتنی بر تورات و سنتهای مذهبی بوده و پیروان آن لزوماً از سیاستهای اسرائیل حمایت نمیکنند. اما تعریف پایه صهیونیسم جنبشی سیاسی با حدود ۱۵۰ سال قدمت است که از ابتدا خواستار ایجاد دولت یهودی در فلسطین بود و امروزه حامی سیاستهای توسعهطلبانه اسرائیل است.غرب صهیونیسم را حق تعیین سرنوشت یهودیان پس از هولوکاست میداند و قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل (۱۹۴۷) و تشکیل اسرائیل را نتیجه این حق میبیند. برای آنها صهیونیسم تاکیدی بر جنبههای ملی سکولار مثل تأسیس اسرائیل به عنوان پناهگاه امن برای یهودیان است و لزوما جنبههای مذهبی مدنظر نیست.در غرب یهودیت یک هویت دینی است و صهیونیسم یک پروژه سیاسی است. برای مثال ۲۵٪ یهودیان آمریکا مخالف سیاستهای اسرائیلاند و سازمانهایی مانند سازمان یهودیان برای عدالت در فلسطین (JVP) صهیونیسم را نقد میکنند؛ گرچه در آنجا انتقاد از اسرائیل گاهی با اتهام یهودستیزی مواجه میشود و غربیها اغلب ضدیت با صهیونیسم را با یهودستیزی یکی میدانند.در آمریکا جنبشی به نام مسیحیان صهیونیست وجود دارد که حامی اسرائیل برای تحقق پیشبینیهای کتاب مقدس است. ازطرف دیگر اقلیتهای یهودی ضدصهیونیست مانند گروه نترِی کارتا وجود دارند که اسرائیل را توهین به آموزههای تورات میدانند.اما در شرق صهیونیسم به عنوان یک پروژه استعماری و ابزاری برای سلطه غرب بر خاورمیانه با محوریت غده سرطانی در قلب جهان اسلام توصیف میشود. قطعنامه ۳۳۷۹ سازمان ملل (۱۹۷۵) نیز صهیونیسم را شکلی از نژادپرستی میداند.شرقیها بر تحریف دین یهود تاکید میکنند. آنها معتقدند یهودیت دینی الهی است اما صهیونیسم از آموزههای یهودی سوءاستفاده میکند. آیتلله خمینی در جایی گفت: «صهیونیسم حتی توسط یهودیان واقعی رد میشود». همچنین در شرق یهودیان به عنوان قربانی شناخته میشوند و در آنجا بین یهودیان و صهیونیستها تفاوت قائل اند؛ برای مثال ایران میزبان بزرگترین جامعه یهودی خارج از اسرائیل در خاورمیانه است.در آنجا صهیونیسم به عنوان تهدیدی برای اماکن مقدس اسلامی (مسجدالاقصی) دیده میشود و در گفتمان مقاومت نیز گروههایی چون حماس، صهیونیسم را اشغالگری مدرن میدانند و مبارزه با آن را جهاد میخوانند.
ریشههای این اختلاف نگرشها چیست؟
۱. تاریخ معاصر: غرب هولوکاست را به عنوان توجیه اخلاقی برای تشکیل دولت اسرائیل می داند و شرق اشغال فلسطین و یومالنکبه (روز نکبت مصادف با اعلام استقلال اسرائیل در ۱۵ می ۱۹۴۸ که آوارگی بیش از ۷۰۰٬۰۰۰ فلسطینی آغاز شد) را به عنوان نقطه آغاز بحران.
۲. رسانهها و گفتمان مسلط: غرب روایت قربانی بودن یهودیان و حق دفاع اسرائیل از خود را ارائه می کند و شرق روایت مقاومت فلسطین و جنایتهای جنگی صهیونیستها را.
۳. منافع ژئوپلیتیک: غرب اسرائیل را به عنوان متحد استراتژیک در خاورمیانه می بیند و شرق اسرائیل را به عنوان ابزار تفرقهافکنی در جهان اسلام.اما چرا این تفاوتها حیاتی است؟ غرب با ترکیب صهیونیسم و یهودیت، انتقاد از اسرائیل را یهودستیزانه جلوه میدهد تا به اسرائیل مشروعیت اخلاقی دهد و شرق با تفکیک این دو بر حقوق فلسطینیان و مقاومت در برابر تجاوز و اشغال تأکید میکند. اما تا زمانی که غرب صهیونیسم را بازوی یهودیت بداند و شرق آنرا ابزار استکبار، گفتوگوی سازنده غیرممکن خواهد بود. این شکاف عمیق تنها در صورتی پُر میشود که بازتعریف منصفانهای از صهیونیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسیِ جدا از یهودیت صورت گیرد، نه به عنوان نماد تمام یهودیان.
نقش بریتانیا در شکلگیری صهیونیسم ✅بریتانیا نقشی محوری و چندوجهی در شکلگیری و پیشبرد جریان صهیونیسم داشت که از طریق اقدامات سیاسی، استعماری و دیپلماتیک محقق شد. ابعاد مختلف این نقش با استناد به منابع تاریخی به شرح زیر است:
۱. اعلامیه بالفور (۱۹۱۷): سنگ بنای رسمی حمایت
در ۲ نوامبر ۱۹۱۷ آرتور بالفور وزیر خارجه بریتانیا در نامهای به لرد روچیلد حمایت دولت بریتانیا از ایجاد یک خانه ملی برای یهودیان در فلسطین را اعلام کرد. این سند بهعنوان اولین شناسایی رسمی یک قدرت بزرگ از آرمان صهیونیستی، پایهای حقوقی برای مهاجرت گسترده یهودیان به فلسطین شد. یکی از انگیزههای استراتژیک این اعلامیه جنگ جهانی اول بود؛ بریتانیا برای جلب حمایت مالی و سیاسی یهودیان تأثیرگذار در آمریکا و اروپا بهویژه برای تقویت جبهه متفقین این اعلامیه را صادر کرد. انگیزه دیگر این اعلامیه کنترل خاورمیانه بود؛ بریتانیا پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی میخواست با ایجاد یک دولت دوست در فلسطین سلطه خود بر کانال سوئز و مسیرهای تجاری را تثبیت کند. پیامدهای فوری این اعلامیه تسهیل مهاجرت سازمانیافته یهودیان بود که زمینه را برای درگیریهای بعدی با اعراب فلسطینی فراهم کرد.
۲. قیمومیت بریتانیا بر فلسطین (۱۹۲۰-۱۹۴۸): اجرای عملی صهیونیسم
جامعه ملل در ۱۹۲۰ قیمومیت فلسطین را به بریتانیا سپرد. ماده ۴ این حکم ایجاد آژانس یهود را بهعنوان نهاد نمایندگی یهودیان برای توسعه خانه ملی یهودی الزامی کرد. از سیاستهای کلیدی در این زمینه مهاجرت هدفمند بود؛ بریتانیا با صدور ویزا برای دهها هزار یهودی از اروپا جمعیت یهودیان فلسطین را از ۸۳٬۰۰۰ نفر در ۱۹۲۲ به ۶۵۰٬۰۰۰ نفر در ۱۹۴۸ رساند. سیاست کلیدی دیگر خرید زمین بود که طی آن مقامات بریتانیایی انتقال زمینهای فلسطینی به صندوق ملی یهود (JNF) را قانونی کردند، حتی اگر این زمینها به کشاورزان عرب ساکن در آنجا تعلق داشت. بریتانیا در رفتاری متناقض همزمان به عربها نیز قول خودمختاری داده بود (مانند نامههای مکماهون-حسین) که به سرخوردگی اعراب و شورشهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۶ انجامید. در واقع نیروهای بریتانیایی اغلب شورشهای عربی را سرکوب میکردند اما مهاجرت یهودیان را محدود نمیساختند.
۳. پشتیبانی دیپلماتیک و نظامی پیش از تشکیل اسرائیل
چرچیل به عنوان وزیر مستعمرات در ۱۹۲۱ با صدور کتاب سفید چرچیل عملاً تقسیم فلسطین به مناطق عربی و یهودینشین را پیشنهاد کرد. هرچند این طرح اجرا نشد اما جهتگیریهای آینده را نشان میداد. در جنگ جهانی دوم نیز بریتانیا سازمانهای شبهنظامی صهیونیستی مانند هاگانا را برای مقابله با نفوذ متحدین در خاورمیانه تجهیز کرد که این نیروها بعدها هسته ارتش اسرائیل شدند. بریتانیا در ۱۹۴۷ از طرح تقسیم فلسطین در قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل که به ایجاد دولت اسرائیل منجر شد حمایت ضمنی کرد و در ۱۴ می ۱۹۴، یعنی یک روز پیش از اعلام استقلال اسرائیل نیروهای خود را از فلسطین خارج نمود تا حضورشان مداخله نظامی اعراب را تسهیل نکند.
۴. ریشههای تاریخی: نفوذ یهودیان در ساختار قدرت بریتانیا
از قرن ۱۹ یهودیان بانفوذی مانند بنجامین دیزرائیلی نخستوزیر بریتانیا و ادوین مونتاگ وزیر هند سیاستهای امپراتوری را جهت دادند. دیزرائیلی با خرید سهام کانال سوئز در ۱۸۷۵ حضور بریتانیا در خاورمیانه را تقویت کرد. سازمانهایی چون اتحادیه صهیونیستی بریتانیا (ZF) که از ۱۸۹۹ با ارتباطات نزدیک با پارلمان همواره خواستار حمایت از مهاجرت یهودیان به فلسطین بودند دست به لابیگریهای سازمانیافته میزدند. در واقع این گروهها پس از اعلامیه بالفور بهعنوان مشاور دولت بریتانیا عمل میکردند. بسیاری از یهودیان بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم با پذیرش وفاداری دوگانه (هم به بریتانیا و هم به آرمان صهیونیسم)، منابع مالی و سیاسی خود را در اختیار جنبش صهیونیسم گذاشتند.
۵. پیامدها و انتقادها: تضاد منافع و میراث استعماری
سیاستهای دوگانه بریتانیا که شامل وعده به اعراب و حمایت همزمان از یهودیان بود موجب تشدید درگیریها شد و به جنگ ۱۹۴۸ و آوارگی ۷۰۰٬۰۰۰ فلسطینی انجامید. اکنون فلسطینیان بریتانیا را پدرخوانده صهیونیسم میدانند که با نادیده گرفتن حقوق بومیان، پروژه استعماری خود را پیش برد و صهیونیستهای تندرو نیز خروج بریتانیا در ۱۹۴۸ را خیانت به وعدههای بالفور میخوانند. حتی چرچیل در ۱۹۳۷ اعتراف کرد: «ما قولهای متضادی به اعراب و یهودیان دادیم و این اشتباه از تفسیر سادهلوحانهٔ ما از منافع امپراتوری ناشی شد».
بریتانیا بهعنوان معمار اصلی نه تنها با اعلامیه بالفور مشروعیت بینالمللی به صهیونیسم بخشید بلکه با قیمومیت ۲۸ ساله خود زیرساختهای سیاسی، جمعیتی و نظامی دولت اسرائیل را ساخت. این نقش با پشتیبانی نهادهای یهودی بریتانیا و منافع استعماری آن گره خورده بود. بدون حمایت فعال بریتانیا جنبش صهیونیسم احتمالاً در حد یک ایدهٔ حاشیهای باقی میماند. امروزه این میراث پیچیده، هم در تثبیت اسرائیل بهعنوان یک دولت و هم در تداوم مناقشه فلسطین بازتاب یافته است.
آژانس یهود به عنوان مبدأ جنبش ✅دربارهٔ نسبت آژانس یهود با صهیونیسم و جایگاه آن به عنوان مبدأ این جریان باید به چند لایهٔ تاریخی، کارکردی و ایدئولوژیک توجه کرد. نقش آژانس یهود بر اساس دادههای تاریخی و تحلیلی از جمله اطلاعات جمعیتی و نهادی موجود:
۱. آژانس به عنوان بازوی اجرایی ایدئولوژی صهیونیسم
آژانس یهود به عنوان بازوی اجرایی صهیونیسم در سال ۱۹۲۹ تحت نظارت قیمومیت بریتانیا بر فلسطین تأسیس شد و رسالت اصلی آن هماهنگی مهاجرت یهودیان به فلسطین، خرید زمین، و توسعهٔ زیرساختها برای ایجاد وطن ملی یهودی بود. این مأموریت مستقیماً از اهداف صهیونیسم سیاسی به ویژه دیدگاه تئودور هرتسل نشأت میگرفت. پس از تأسیس اسرائیل در ۱۹۴۸ آژانس یهود بهصورت نهاد نیمهدولتی به کار خود ادامه داد و مسئولیت جذب مهاجران یهودی را بر عهده گرفت. برای مثال بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ حدود ۷۰۰ هزار یهودی از کشورهای عربی و اروپایی را به اسرائیل منتقل کرد.
۲. نماد قدرت صهیونیسم، نه خاستگاه آن
آژانس یهود بهتدریج به نماد عینیتیافتن صهیونیسم تبدیل شد زیرا مهاجرت، اسکان، و تشکیل جامعهٔ یهودی در فلسطین را عملیاتی کرد. برای نمونه افزایش جمعیت یهودیان در فلسطین از ۲۴٬۰۰۰ نفر در ۱۸۷۸ به ۶۵۰٬۰۰۰ نفر پیش از ۱۹۴۸ عمدتاً با برنامهریزی آژانس و سازمانهای صهیونیستی پیشین آن محقق شد. همچنین آژانس یهود نمایندهٔ یهودیان سراسر جهان در قبال دولت بریتانیا و سپس اسرائیل بود که آن را به ابزار پیوند دیاسپورا با پروژهٔ صهیونیستی تبدیل کرد.
۳. نقش امروزی آژانس یهود و انتقادها
امروزه آژانس یهود همچنان مهاجرت یهودیان به اسرائیل را از کشورهایی چون اتیوپی، روسیه و فرانسه تسهیل میکند و این نهاد طبق آمار از سال ۱۹۴۸ تا ۲۰۲۳ حدود ۳٫۵ میلیون نفر را انتقال داده است. از جمله منتقدین داخلی و خارجی به این نهاد میتوان به یهودیان ضدصهیونیست مانند نترِی کارتا که آژانس را ابزار اشغالگری میدانند و فلسطینیان که این نهاد را عامل جابهجایی جمعیتی و تصاحب زمینها میشناسند اشاره کرد. این نهاد همچنین از سوی صهیونیستهای لیبرال که بر سیاستهای تبعیضآمیز آژانس در قبال غیریهودیان معترضاند مورد انتقاد است. در واقع صهیونیسم بهعنوان یک جنبش ایدئولوژیک حداقل ۳۰ سال پیش از تأسیس آژانس یهود وجود داشت اما آژانس بازوی عملیاتی این جنبش شد و این نهاد امروزه نماد عینیت یافتن آرمان صهیونیسم شده.
شخصیتهای کلیدی جنبش صهیونیسم ✅در ادامه فهرستی جامع از افراد کلیدی که در ایجاد و گسترش جنبش صهیونیسم نقش داشتند همراه با مهمترین اقدامات آنها ارائه میشود. این افراد نقشهای محوری در شکلگیری ایدئولوژیک، سیاسی و عملی صهیونیسم داشتهاند:
۱. پیشگامان فکری و ایدئولوژیک این جنبش:
شامل موسی هس فیلسوف یهودی-آلمانی و از نخستین نظریهپردازان صهیونیسم است که کتاب «رم و اورشلیم» (۱۸۶۲) را نوشت و در آن خواستار بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین به عنوان راهحل مسئله یهود شد. او استدلال کرد که یهودیان یک ملت مستحق سرزمین خود هستند، نه صرفاً یک گروه مذهبی.
پیشگام فکری دیگر این جنبش لئو پینسکر بود، یک پزشک یهودی روسی که تحت تأثیر پوگرومهای روسیه قرار گرفت. پینسکر در کتاب «خودرهایی» (۱۸۸۲) استدلال کرد که یهودستیزی پدیدهای پایدار است و تنها راه حل آن ایجاد یک دولت یهودی مستقل میباشد. او همچنین بنیانگذار جنبش حبّی صهیون (احباء صهیون) که مهاجرت به فلسطین را سازماندهی میکرد بود.
۲. اما بنیانگذاران عملی و رهبران سیاسی جنبش صهیون:
شامل تئودور هرتسل روزنامهنگار اتریشی-مجارستانی و پدر صهیونیسم سیاسی است. او پس از محاکمه دریفوس در ۱۸۹۴ که در آنجا شاهد یهودستیزی گسترده بود کتاب «دولت یهود» (۱۸۹۶) را نوشت و در آن تشکیل یک کشور یهودی را پیشنهاد کرد. وی کنگره اول صهیونیسم را در بازل سوئیس سازماندهی نمود و سازمان جهانی صهیونیسم را تأسیس کرد. همچنین با رهبران جهانی مانند سلطان عثمانی و پاپ مذاکره کرد تا حمایت بینالمللی جلب کند.
اما فرد دیگری که از این دسته می شود نام برد حییم وایزمن است؛ شیمیدان و دیپلمات روسی-بریتانیایی که نقش کلیدی در جلب حمایت بریتانیا داشت. مذاکرات او منجر به صدور اعلامیه بالفور شد که در آن بریتانیا از ایجاد خانه ملی یهودی در فلسطین حمایت کرد. او همچنین نخستین رئیس جمهور اسرائیل و بنیانگذار مؤسسه علمی وایزمن بود.
از دیگر رهبران سیاسی این جنبش دیوید بنگوریون است؛ رهبر جناح کارگری صهیونیسم و اولین نخستوزیر اسرائیل که معتقد بود ایجاد یک دولت یهودی همان چیزیست که میتواند همه یهودیان جهان را زیر یک پرچم گرد آورد. او کسی بود که اعلامیه استقلال اسرائیل را در ۱۴ می ۱۹۴۸ قرائت کرد و ارتش اسرائیل (IDF) را پایهریزی نمود. همچنین سازمانهای شبهنظامی هاگانا را به ارتش ملی تبدیل کرد.
۳. از جمله رهبران نظامی و مهاجرتی صهیونیسم:
باید ولادیمیر ژابوتینسکی را نام برد. او رهبر صهیونیستهای تجدیدنظرطلب بود که خواستار تشکیل دولتی یهودی در دو سوی رود اردن بودند. وی بنیانگذار سازمان نظامی ایرگون بود که علیه قیمومیت بریتانیا و اعراب فلسطین مبارزه میکرد. ایدههای او بعدها ایدئولوژی حزب لیکود شد.
فرد بعدی گولدا مئیر از سازماندهندگان مهاجرت پنهانی یهودیان از اروپا به فلسطین در دهه ۱۹۳۰ است. او همچنین نخستوزیر اسرائیل و از طراحان عملیات اورشلیم متحد در جنگ ۱۹۶۷ بود.
۴. از جمله رهبران مذهبی و معنوی صهیونیسم:
میتوان آبراهام ایساک کوک نخستین خاخام اعظم یهودیان فلسطین و بنیانگذار صهیونیسم مذهبی را نام برد. او استدلال کرد که تشکیل دولت یهودی گامی به سوی رستگاری مسیحایی است. تفکرات او پایهگذار حزب صهیونیست مذهبی در اسرائیل شد.
شخص دیگر این گروه مناخیم مندل اشنیرسون رهبر فرقه حسیدی خَباد لوباویچ بود که از صهیونیسم حمایت کرد. او شبکه جهانی مراکز یهودی چاباد را تأسیس نمود تا یهودیان دیاسپورا را به اسرائیل مرتبط سازد.
۵. از جمله حامیان بینالمللی غیریهودی صهیونیسم:
لرد بالفور وزیر خارجه بریتانیا است که در سال ۱۹۱۷ اعلامیه بالفور را صادر کرد. این سند مشروعیت بینالمللی جهت ایجاد خانه ملی یهودی در فلسطین فراهم نمود.
همچنین هری ترومن رئیسجمهور آمریکا که ۱۱ دقیقه پس از اعلام استقلال اسرائیل در ۱۹۴۸ آنرا به رسمیت شناخت نیز یکی از حامیان بین المللی این جنبش بود. فشار او در سازمان ملل برای تصویب طرح تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷ حیاتی بود.
شخص دیگر این گروه پائولا وایت-کِین رهبر صهیونیسم مسیحی و مشاور مذهبی دونالد ترامپ است. او از انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم در سال ۲۰۱۸ و همچنین از سیاستهای توسعهطلبانه اسرائیل حمایت کرد.
۶. از جمله چهرههای تأثیرگذار صهیونیسم در دوره معاصر:
میتوان بنیامین نتانیاهو را نام برد که طولانیترین دوره نخستوزیری در تاریخ اسرائیل را داشت. او گسترش شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری و الحاق بلندیهای جولان را پیش برد. او همچنین معمار «توافقهای ابراهیم» برای عادیسازی روابط اسرائیل با امارات و بحرین بود.
دیگر چهره تاثیرگذار معاصر خاویر مایلی رئیسجمهور آرژانتین است که تصمیم خود برای گرویدن به دین یهودیت را اعلام کرد. او در نخستین سفر رسمی خود انتقال سفارت آرژانتین به اورشلیم را وعده داد و از سیاستهای اسرائیل حمایت نمود.
۷. اما برای ارائه یک تصویر جامع باید از مخالفان یهودی صهیونیسم نیز نام برد که از جمله آنها میتوان به راب یوئل تایتلباوم رهبر فرقه ساتمار که صهیونیسم را توهین به اراده الهی میدانست اشاره کرد. او استدلال کرد که تشکیل دولت یهودی پیش از ظهور مسیحا حرام است.
همچنین ایزاک برویر فیلسوف یهودی-آلمانی و بنیانگذار اتحادیه ارتدوکس ضدصهیونیست (Edah HaChareidis) که مخالفت خود را با تبدیل یهودیت به یک جنبش ملی در کتاب «راه نو» (۱۹۰۵) بیان داشت از مخالفان این جنبش است.
برخی همچون آشر گینزبرگ (معروف به احد هعام) بهجای تأکید بر تشکیل دولت، خواستار ایجاد مرکز معنوی در فلسطین برای احیای فرهنگ یهودی بودند. هعام که بنیانگذار سازمان بنیموسی و از معلمان حییم وایزمن اولین نخستوزیر اسرائیل بود اعتقاد داشت صهیونیسم پیش از ایجاد دولت باید هویت فرهنگی یهودیان را بازسازی کند. او برخلاف تئودور هرتسل که بر مهاجرت فوری و تشکیل دولت تمرکز داشت هشدار میداد که چنین رویکردی به تضاد با اعراب و تحریف ماهیت یهود میانجامد.در میان همه این گروهها پنج نفر کلیدیترین نقشها را در پیشبرد اهداف صهیونیسم برعهده داشتند. این افراد شامل تئودور هرتسل بنیانگذار سیاسی کنگره بال (۱۸۹۷) است که کتاب دولت یهود را نوشت؛ حییم وایزمن دیپلمات که مذاکره برای اعلامیه بالفور را پیش برد؛ دیوید بنگوریون نخستین نخستوزیر که اعلام استقلال اسرائیل را عهدهدار بود؛ ولادیمیر ژابوتینسکی نظامی که ایرگون را تأسیس کرد؛ و نهایتا لرد بالفور حامی بینالمللی جنبش صهیونیسم که صدور اعلامیه بالفور را در ۱۹۱۷ برعهده داشت.اما نقشهای مکملی نیز در گسترش صهیونیسم حضور داشتند که فهرست آنها بدین شرح است: بارون ادموند دو روچیلد بانکدار فرانسوی که بیش از ۵۰ شهرک یهودی در فلسطین تأسیس نمود؛ گولدا مئیر که جمعآوری ۵۰ میلیون دلار از یهودیان آمریکا برای خرید سلاح در جنگ ۱۹۴۸ انجام داد؛ و پائولا وایت که تبدیل صهیونیسم مسیحی به لابی مؤثر در سیاست آمریکا را برعهده داشت.این فهرست اسامی نشان میدهد که صهیونیسم محصول همکاری شبکهای از روشنفکران، سیاستمداران، حامیان مالی و رهبران مذهبی با اهداف متنوع اما همسو بوده است.
حرف آخر ✅جریان اصلی صهیونیسم عمدتاً توسط یهودیان اروپای شرقی (اشکنازی) رهبری میشد و نیازهای یهودیان خاورمیانه (مزراحی) یا یهودیان سفاردی را نادیده میگرفت. موج مهاجرتهای اولیه به فلسطین مستقیمترین پاسخ به پوگرومهای روسیه (۱۸۸۱-۱۸۸۴) بود، نه یک بازگشت تاریخی برنامهریزیشده.به دلایل مذهبی گروههایی مانند ساتمار معتقدند تشکیل دولت یهودی پیش از ظهور مسیحا نقض ارادهٔ الهی است؛ آنها اسرائیل را دولت شیطانی میخوانند. همچنین به دلایل اخلاقی سازمانهایی مثل یهودیان برای عدالت در فلسطین (JVP) اشغال سرزمینها و تبعیض علیه فلسطینیان را خلاف اخلاق توراتی میدانند.از طرف دیگر صهیونیسم مسیحی طیف وسیعی از پروتستانهای انجیلی (مثل پائولا وایت) را شامل می شود که از اسرائیل حمایت میکنند، چون آنرا پیشنیاز بازگشت مسیح میدانند. قدرت لابی این گروهها در سیاست آمریکا تعیینکننده است. همچنین اعلامیهٔ بالفور بیش از آنکه محصول تلاش یهودیان باشد ابزاری برای استعمار و تثبیت سلطهٔ بریتانیا بر کانال سوئز و خاورمیانه بود.برخی خاخامهای ارتدوکس استدلال میکنند که وعدهٔ بازگشت به صهیون در تورات تنها یک استعارهٔ معنوی است نه دستور سیاسی. اما رهبران صهیونیسم سکولار مانند بنگوریون از این متون برای مشروعیتبخشیدن به مهاجرتها استفاده کردند درحالی که خود اغلب بیدین بودند.صهیونیستها از تراژدی هولوکاست نیز به عنوان ابزار مشروعیتسازی برای تحقق فوری دولت اسرائیل بهره بردند گرچه این روایت، یهودیان غیرصهیونیستِ قربانی شده را حذف کرد. تا به امروز نیز اسرائیل با تمرکز بر هولوکاست، خود را قربانی مطلق تاریخ معرفی میکند و با این عمل سیاستهای تهاجمی خود را توجیه مینماید.پس از ۱۹۴۸ صهیونیسم از یک جنبشِ ایدئولوژیک استقلالطلبانه به ابزاری برای توسعهطلبی و نظامیگری تبدیل شد. اگرچه اکنون نسل جوان اسرائیلیها بهجای ایدئولوژی سنتی بر هویت سکولار اسرائیلی تأکید دارند و مخالف اشغالگری هستند.جمعبندی این نکات ثابت میکند که صهیونیسم نه یک جریان یکپارچه بلکه پروژهای متناقض در پیوندهای عمیق با استعمار، مسیحیت صهیونیستی و اختلافات درونی یهودیت است. بیشک فهم این لایههای پنهان برای تحلیل واقعبینانهٔ مناقشهٔ فلسطین یک امر ضروری است.


0 thoughts on “✡ صهیونیسم یهودیت نیست”