卐 آمریکا واقعا چه می خواهد؟ نوشته دکتر گوبلز

آمریکا واقعا چه میخواهد؟
به قلم: جوزف گوبلز
مترجم: امیررضا فرقانی

مطبوعات آمریکایی از حق شرافتمندانه اعتراض به اروپا برخوردارند و مخصوصا زمانی که پای آلمان در میان باشد از این حق به شکلی قاطعانه استفاده می کنند، چراکه آلمان ناسیونال سوسیالیست همچون خاری در چشم آنهاست.

رایش سوم از ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ و مخصوصا از جانب بخشی از این مطبوعات که توسط صهیونیست ها کنترل می شد هدف تمسخر، تنفر، دروغ و افترا بوده است.

مطبوعات آمریکایی از انتقاد از آلمان در زمینه نوع دوستی، تمدن، حقوق بشر و فرهنگ لذت خاصی می برند و البته در این خصوص از هر حقی نیز برخوردارند.

بشردوستی آمریکا‌ از اعدام های بدون محاکمه اش به واضح ترین شکل عیان است؛ تمدن آن نیز از رسوایی های اقتصادی و سیاسی آن که سر بر آسمان می ساید عیان است و حقوق بشر آن نیز از یازده الی دوازده میلیون فرد بیکار که گویا خود اینگونه خواسته اند هویداست.

اگر فرهنگ این کشور تاکنون ویران نشده تنها بدین خاطر بوده که همواره از ملل کهن اروپایی وام گرفته است. چنین کشوری طبعا خود را با تمسخر اروپای کهن که ملل و مردم آن یادآور قرنها و شاید هزاره هایی از دستاوردهای فرهنگی بوده اند توجیه می کرد؛ دستاوردهایی که حتی به قرنها پیش از اکتشاف آمریکا تعلق دارد.

نشریات آمریکایی در پاسخ به گلایه های ما اینطور ادعا می کنند که با آلمان ضدیتی ندارند و تنها با سوسیالیسم ملی مخالف اند؛ این بهانه ضعیفی است، چراکه سوسیالیسم ملی همان جهان بینی و ایده سیاسی است که امروزه آلمان را به جلو می برد و تمامی مردم آلمان نیز این را تایید می کنند. بنابرین انتقاد از سوسیالیسم ملی به معنای انتقاد از همه مردم آلمان است.

با این بهانه نمی شود گفت که سوسیالیسم ملی یک دیکتاتوری است یا دسته کم اینگونه گفت که هنوز افراد بسیاری در آلمان از ته دل آنرا رد می کنند، چراکه‌ اینگونه نیست؛ این یک [تفکر] فانتزی است که تنها در ذهن سیاستمداران و خبرنگاران دموکرات وجود دارد و ارتباطی با واقعیت ندارد. هیچ تردیدی نیست که مبارزات عمومی علیه آلمان یک تحریک آگاهانه و بین المللی بوده که رایش آلمانی و ملت آلمان را هدف گرفته است.

اما این اقدامات در کل هیچ تاثیری بر ما ندارد.
ما‌ آلمانی ها به عشق و ترحم دیگر کشورها وابسته نیستیم و با اتکا به نیروی ملی خودمان زندگی می کنیم. آن روزهایی که آلمان رهایی خویش را از دیگران می طلبید مدت مدیدی است که پایان یافته. چنین کمک های بین المللی در دوران پس از جنگ همواره هرگاه که بیشترین احتیاج بدان وجود داشت دچار نقصان بود و تنها زمانی پدیدار می شد که صاحبان پول و سهام بین المللی معتقد بودند این کمک ها می تواند برای آنها سود هنگفتی به ارمغان بیاورد؛ سودی که در هیچ کجا بدان اندازه یافت نمی شد که در کمک به آلمان یافت می شد.

ما می توانستیم تنها به گفتن این جمله بسنده کنیم که «آمریکا از ما به اندازه یک اقیانوس فاصله دارد و چه لزومی دارد که به تفکرات، نوشته ها و گفته های آن درباره خودمان اهمیت دهیم؟ این سخن مناسب می بود اگر کمپین تنفر آمیز گسترده ای که آمریکا علیه آلمان در پیش گرفته حدود خاصی را رعایت می کرد؛ اما وقتی که این مبارزات جدای از روزنامه ها و رادیوها حتی دوائر رسمی را نیز آلوده می سازد مسئله جدی تر می شود.

این پویش از دهم نوامبر ۱۹۳۸ به فرازی غیرقابل باور رسید. دیدگاه عمومی آمریکا که تحت تاثیر صهیونیست هاست سعی بر مداخله در سیاست های داخلی آلمان در سطحی غیرقابل تحمل دارد. آنها اینگونه می اندیشند که می توان روش‌هایی را علیه آلمان به کار برد که به طور طبیعی در روابط میان ملل متمدن چیزی از آنها به گوش نمی خورد.

ما محرکین و ذینفعان این ماجرا را به خوبی می شناسیم؛ بیشتر آنها یا صهیونیست اند، یا در خدمت صهیونیست ها و یا کاملا وابسته به آنها هستند.

برای مثال عجیب نیست اگر نشریات نیویورکی با چنین شدتی به آلمان حمله می کنند، چراکه‌ بیش از دو میلیون صهیونیست در نیویورک ساکن اند که زندگی عمومی و مخصوصا اقتصادی آنجا را کاملا تحت کنترل خویش دارند.

مطبوعات آلمانی برای مدتها عمدتا فقط به شکلی پراکنده و محدود به این کمپین ناپسند و ناخوشایند عداوت پاسخ دادند و آلمان تنها زمانی پاسخ گفتن را ضروری دانست که مقامات رسمی آمریکایی نیز وارد قضیه شدند؛ برای مثال هنگامیکه آقای [هارولد] ایکس وزیر داخله آمریکا در نوزده دسامبر ۱۹۳۸ بصورت علنی اعلام کرد که هیچ آمریکایی نمی تواند مدالی را از دستان دیکتاتور بیرحمی بگیرد که با همان دستان هزاران نفر را مورد غارت و شکنجه قرار داده، و اینکه روزی را می بیند که همچون گذشته در آن هیچ جنایت جدیدی علیه بشریت صورت نگیرد؛ به بیانی ساده این نوع گفتار در روابط بین کشورها مرسوم نیست.

آقای ولز، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در پاسخ به معترضان آلمانی اینطور گفت که اظهارات آقای ایکس بیانگر دیدگاه اکثریت فراگیر جمعیت آمریکایی است. انسان نمی داند چه بگوید؛ اصلا معنای این حرف چیست؟ مگر رییس جمهور آمریکا تا کنون هیچگاه شخصا در مطبوعات آلمانی مورد حمله قرار گرفته و یا دولتمردان آمریکایی شخصا مورد اتهامی واقع شده اند؟ ما با اینکه مشخصا تمامی دلائل لازم برای بحث درباره جزئیات سیاست داخلی آمریکا را داشتیم اما بسیار خویشتندار بودیم.

با اینحال این موضوعات به ما ارتباطی ندارد، چراکه این دولتمردان آمریکایی هستند که سیاست داخلی آمریکا را تعیین می کنند، نه ما. برای ما تنها اوضاع آلمان مهم است. همچنین دلیل یا علاقه ای برای بردن ایده های سیاسی آلمانی به آمریکا نداریم؛ بلکه عکس آن نیز صادق است، چراکه روشهای بکار رفته توسط ما کاملا آلمانی است و تنها در کشور آلمان معتبر است. اما از آنجاکه به امور داخلی دیگر کشورها احترام می گذاریم و از جر و بحث علیه آنها دوری می کنیم معتقدیم که آنها نیز باید با ما به همینگونه رفتار کنند.

کسی نمی تواند بگوید که این موضوع اکنون درباب ایالات متحده آمریکای شمالی صادق است، چراکه تقریبا تمامی مطبوعات، رادیوها و صنعت فیلمسازی آن مشغول حمایت از پویش جهانی ضدآلمانی هستند.

در تاریخ ۲۲ دسامبر ۱۹۳۸ سناتور پیتمن به صراحت بیان کرد که «مردم آمریکا از دولت آلمان خوششان نمی آید»

اتفاقا ما معتقدیم که مردم آمریکا ارتباطی با این موضوع ندارند؛ آنها اگر از آلمان خوششان نمی آید به خاطر این پویش تنفر [ضدآلمانی] است. این کمپین توسط پست فطرتهای بین المللی خاصی هدایت می شود که فاقد وجدان و حدود اخلاقی هستند. آنها این کار را هم بدلائل خارجی و هم به دلائل کاملا آشکار داخلی انجام می دهند.

پشت این پویش ضدآلمانی کنفرانس لیما قرار دارد. آمریکای شمالی امیدوار است بتواند عداوت آمریکای جنوبی را علیه آلمان و البته علیه اروپا برانگیزد. آنها از رقابت با آلمان در بازارهای آمریکای جنوبی خوششان نمی آید. همچنین صنعت غول آسای اسلحه سازی آمریکای شمالی در حال ایجاد یک جنگ قریب الوقوع علیه دولت های تمامیت‌خواه با انگیزه های تجاری است.

وقتی به اوضاع داخلی آمریکا نگاهی می اندازیم دیگر علاقه ای به پاسخ دادن به خرده گیری های مطبوعات آمریکایی-صهیونیستی علیه آلمان نداریم. تنها توجه به همین مورد کافیست که اگرچه آلمان به لحاظ ذخایر ارزی خارجی و مواد خام فقیرترین کشور دنیاست با اینحال نه تنها معظل بیکاری را از میان برداشت بلکه دچار کمبود نیروی کار نیز شد. در این اثنا آمریکای شمالی حتی با اینکه در ذخایر ارزی خارجی و مواد خام غنی است چیزی بین یازده الی دوازده میلیون بیکار دارد و با اینحال بیشتر مطبوعات آمریکایی این اوضاع را نادیده می گیرند که البته قادر به انکار آن هم نیستند؛ این نشریات مدعی اند که موفقیت آلمان تحقیرآمیز است چراکه در آن از روش نفرت و تحقیر استفاده شده.

در حالیکه قضیه کاملا برعکس است؛ اینکه هفت میلیون آلمانی که پس از به قدرت رسیدن سوسیالیسم ملی در آلمان صاحب شغل شدند از روشهایی که برای آنها شغل ایجاد کرده خوششان نمی آید انسان را به یاد یک جوک آشنا می اندازد: دو کارگر با بی میلی در حال در آوردن یک سنگ آسفالت هستند؛ یک رهگذر برای مدتی به آنها خیره می شود و سپس آن سنگ را با کلنگ بیرون می کشد. یکی از کارگرها به دیگری می گوید: «خب، می شود به شرط آنکه نیرو به خرج دهی»

مطبوعات آمریکایی نیز از استدلال مشابهی استفاده می کنند. آنها قادر به انکار‌ موفقیت های ناسیونال سوسیالیسم نیستند و تنها می توانند به گفتن همین جمله اکتفا کنند که «خب، می شود اما اگر نیرو به خرج دهی»؛ آنها تصور می کنند که مردم آلمان برای این پیروزی ها مجبور به فداکاری بسیار هنگفتی بوده اند.

اما ملت آلمان مسائل را به شکل دیگری می بیند. این ملت می داند برای بازسازی ملی به وجود برخی محدودیت های خاص نیاز است. جامعه آمریکایی در حقیقت غرق در ثروت، رفاه، ذخایر ارزی، شمش های طلا و مواد خام است و به همین خاطر این تصور برایش دشوار است که یک ملت باهوش، سختکوش و شجاع بدون هیچیک از این مزایا قادر به پیشروی باشد.

اما [دارایی ما] هرچه که باشد پیشرفت های آینده ما به خودمان مربوط است.

هیچ ملتی به جز مردم آلمان حق قضاوت درباره امور داخلی آلمان را ندارد؛ هیچکس نیز حق ندارد ملتی را علیه ملتی دیگر تحریک کرده یا اقدام به ایجاد نفاق و ترویج نا آگاهی کند که منجر به بحرانهای جهانی می شود.

آقای ادن، سفیر صلح بین الملل چند هفته پیش در نیویورک زمانی که [در سخنرانی خود] به سوسیالیسم ملی حمله کرد توانست مخاطبین مناسبی پیدا کند. برجسته ترین نمایندگان صنایع بین الملل، اقتصاد و امور مالی در آنجا گرد آمده بودند. اگرچه بهتر بود آقای ادن به یازده یا دوازده میلیون فرد بیکار می گفت که کجا می توانند شغلی پیدا کنند اما به نظر فهمیده بود که نطق آتشین و کینه توزانه او ممکن است [از جانب دوازده میلیون بیکار] در مقایسه با مخاطبینی که وی برای آنها سخنرانی کرد مورد استقبال کمتری قرار گیرد.

هرگاه انتقادی بر آلمان وارد شود مورد تشویق صهیونیسم قرار می گیرد چراکه صهیونیسم به دلائلی که نیاز به اشاره ندارد از سوسیالیسم ملی متنفر است. صهیونیسم دشمن ماست و باید می بود و باید هم باشد؛ اما سوال اینجاست آیا آمریکایی ها با ورود به یک کشمکش بی ثمر با رایش آلمان و مردم آلمان قصد شاد نمودن صهیونیست ها را دارند؟ یعنی همان چیز غیر ضروری و بی فایده ای که ما به آن اعتراض داریم؟

ما علیه ملت آمریکا اقدامی صورت نمی دهیم چراکه با دیدگاه های سیاسی و امور داخلی آنها آشناییم و به آن احترام می گذاریم، حتی اگر خودمان کارها را به شکلی متفاوت انجام دهیم؛ اما این حق را در خود می بینیم که همین طرز نگاه را از آمریکایی ها نسبت به آلمان انتظار داشته باشیم، ضمن اینکه فایده ای نیز در این بگو مگوها نمی بینیم. آمریکا چه نیت خوبی از این کار دارد؟ شاید می پندارد که قادر به ایجاد قحطی در آلمان با همان روش هایی است که در جنگ جهانی [اول] به کار برده شده بود.

هر اقدام اقتصادی دو جنبه دارد چراکه نه تنها بر روی هدف خود تاثیر می گذارد بلکه بر فردی که آن اقدام را صورت داده نیز اثر دارد. ما به خوبی می دانیم که کشاورزان پنبه آمریکایی اکنون بر روی کپه هایی از پنبه های فروخته نشده نشسته اند.

دیگر وقت آن رسیده که صلح و حال خوب را پیشنهاد کنیم؛ دیدگاه عمومی آمریکا در مسیر اشتباهی حرکت می کند چراکه صلاح آن در بازگشت به روش‌های قدیمی و آزمایش شده احترام متقابل جهانی و رفتار درست و البته بکارگیری رفتاری در مقابل آلمان است که برازنده ملل متمدن باشد.

گرچه انتظار نداریم که درخواست ما بر رویکردهای آمریکا تاثیر هنگفتی بگذارد اما وظیفه خود می دانیم که بی پرده سخن بگوییم.

با توجه به نفوذ صهیونیسم بر بخش هایی از افکار عمومی آمریکا مجددا بر کوته بینانه و بی فایده بودن چنین روش‌هایی تاکید می‌کنیم و از جهان این سوال را می پرسیم: «آمریکا واقعا چه می خواهد؟»

پایان

پیش زمینه مقاله:
این مقاله که تاریخ آن به ۲۱ ژانویه ۱۹۳۹ باز می گردد بخشی از مبارزات تبلیغاتی بزرگی است که علیه ایالات متحده جریان داشت. این مقاله تا حدودی نیز نتیجه واکنش منفی آمریکا نسبت به سرکوب صهیونیست ها در نوامبر ۱۹۳۸ بود. رئیس جمهور روزلوت صراحتا سیاست آلمان را مورد انتقاد قرار داد؛ دکتر گوبلز که از واکنش‌های منفی آمریکا نسبت به سوسیالیسم ملی راضی نیست به آمریکایی ها پیشنهاد می کند که از نکوهش آلمان دست بردارند. این مقاله اولین بار در روزنامه فولکیشِر بئوباختِر (Völkischer Beobachter ) و سپس در بسیاری از روزنامه های دیگر منتشر شد.


و اما نکات قابل توجه برای ما ایرانیان (یادداشت سردبیر)
موفقیت بی نظیر دولت ملی سوسیالیستی آلمان در ایجاد اشتغال بدون کمک خارجی و بدون داشتن منابع ارزی و منابع طبیعی لازم.
دروغ پردازی آمریکا علیه دولت و ملت آلمان جهت سرپوش گذاشتن بر روی نقاط ضعف خود و بیکاری گسترده در آمریکا (بین ۱۱ الی ۱۲ میلیون نفر) طبق آمار آمریکا درسال ۱۹۳۸ دارای ۱۲۹٫۸ میلیون نفر جمعیت بوده است و آلمان دارای ۶۸ میلیون نفر جمعیت.
تلاش صهیونیسم برای مبارزه گسترده با نفوذ تجاری و صنعتی آلمان در آمریکای جنوبی چراکه آمریکا ملت های آمریکای جنوبی را همواره تحت استعمار خود می خواهد تا بتواند به منابع عظیم آنها به راحتی و با حداقل هزینه دست پیدا کند.
تلاش آلمان و جناب دکتر گوبلز جهت جلوگیری از جنگ بین آلمان و آمریکا
عدم قصد صادر کردن حکومت ملی سوسیالیستی به آمریکا توسط آلمان، پس نیازی به شعار نیست زمانی که خوب عمل کنید مردم دیگر کشورها از خود می پرسند چرا دارای چنین حکومتی نیستند.
تنها یک حکومت و دولت ملی است که می تواند چنین اقتصادی ایجاد کند و نه حکومت های کمونیستی که اگر هم اشتغال ایجاد کنند رفاه ایجاد نمی کنند و نه حکومت های امپریالیست که کار برای عده ای را ایجاد می کنند و برای پایین نگه داشتن دستمزدها همواره عده ای را بیکار نگه می دارند و سیاستمداران فاسد آنها در قبال وعده نابودی بیکاری رای جمع می کنند.
حکومت های مذهبی نیز فاقد ساختار فکری برای بهبود شرایط کاری و زندگی مردم هستند و با وعده بهشت و آموزش دعا مردم را آرام می کنند و در بدترین شرایط اقتصادی گناه وضعیت زندگی مردم را به فاسد شدن مردم بی نوا نسبت می دهند.

ایکسولزروزنامه فولکیشر

Tags

You may also like...

0 thoughts on “卐 آمریکا واقعا چه می خواهد؟ نوشته دکتر گوبلز”

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.